مناجات بو مسئله ده جاهل و نادانم الهی عالمده سنین ذاتوه حیرانم الهی ذاتندا اولان گوهری درک ائلماغ اولماز من هر نه دییم طفل دبستانم الهی من چون سوویرم شعرده سنن یازام اما من هر نه یازم باز پشیمانم الهی ارباب کرم اوز قوناغن بوشلاماز هشواخ منده سنه بو دهریده مهمانم الهی بیر قطره دامپ توپراقما جام بلا دن ایندی یانرام شمع کیمی سوزانم الهی دوزدی عملیم یوخدی ولی سن بولوسن کی من عاشق سالار شهیدانم الهی شعر :صادقی
دل من شبیه لاله به میانه داغ دارد چه کسی چنین نشانی به جهان سراغ دارد سر عاشقی که دل را به هوای دوست داده نه هوای کوهسارو نه هوای باغ دارد و چهل شب است امشب که نشسته ام به کویت و چهل شب است اکنون که دلم چراغ دارد به چه خوش کنم دلم را اگر عاشقت نباشم نکند ببینم این دل ز غمت فراغ دارد چه کنم که شعرم الکن شد و قافیه کم آمد تو فقط بدان که شاعر به تو اشتیاق دارد
درباره این سایت